*در مجموعهی «گلهای رقصان»، من از مفهوم دیدن بهعنوان یک تجربهی ثابت فاصله گرفتهام. ایدهی اصلی، بر پایهی حرکت پرسپکتیو و تغییر زاویهی نگاه شکل گرفت؛ اینکه در لحظهی رقص، تعادل بصری از بین میرود و جهان از چند جهت متفاوت دیده میشود. در این وضعیت، نگاه نه فقط تماشاگر، بلکه خود موضوع نقاشی است — دیدنی که در حال تغییر است. رنگ و بافت برای من ابزارهایی هستند برای بیان این تغییر. رنگها بر اساس منطق احساسی پیش میروند، نه واقعنمایانه؛ گاه خشم و شدت را نشان میدهند، گاه نرمی و رهایی را. در برخی آثار، از ترکیب مواد ساده و موقتی مانند دستمال کاغذی و چسب چوب استفاده کردهام تا عمق، زخم، و لایهمندی تجربهی دیدن را به سطح کار منتقل کنم. مانند خاطرهای که در ذهن مانده و بارها بازخوانی میشود. در این مجموعه، طبیعت و گلها نه بازنمایی واقعیت بیرونی، بلکه زبان شهودی من برای ترجمهی حافظه و احساسات درونی هستند. گلها در اینجا «میرقصند» چون نگاه من در حال حرکت است، و هر تابلو تلاشی است برای درک دوبارهی جهان از زاویهای تازه؛ تجربهای میان حافظه و شهود، میان نظم و بینظمی. من در «گلهای رقصان» به دنبال ساختن جهانی بودهام که تماشاگر را به مشارکت دعوت کند، نه برای درک مفهوم یا پیام مشخص، بلکه برای تجربهی تغییر دیدن.میخواهم مخاطب در برابر این آثار لحظهای مکث کند، و شاید زاویهی دید خودش را، هرچند اندک، جابهجا کند.